به باور آدونیس، هرچه سویۀ مستورگی و پنهانگی شعر پررنگتر باشد؛ شعرتر است و هر چه به آشکارگی بگراید، از شاعرانگی و شعریّت شعر کاسته میشود. او معتقد است، اگر در گذشته خوانش شعر در سطح افقی بوده؛ امروزه خوانش عمودی شده است و نیاز به تعمق و تأمل بیشتری دارد و خواننده چون شاعر، غواص دریای معانی است. در زمانۀ ما بیش از هر زمانۀ دیگری مرگِ مؤلف رخ میدهد.
پیچیدگی شعر آدونیس، ویژگی ذاتی آن است؛ نه تصنّعی و عارضی و از وجود شاعر و جهان رازورانۀ پیرامون وی، همچنین از زیست و تجربۀ هنری و نگاه و نگرش او به هستی و پدیدهها مایه میگیرد. این رمزآمیزی در زبان و تصویر شعری وی، بر اساس اصول و معیارهای رتوریک و بلاغی و هنریِ زیستۀ وی اتفاق میافتد. این امر در جایجای گزینۀ شعری پیش رو، از آستین شعر، مشهود است.
آدونیس، از رهگذر شعر سعی در تغییر و خلق انسان و جهان دارد؛ شاید کمتر شاعری بسان آدونیس باشد که بدون درک جهانبینی و بوطیقای شعریاش، بتوان راهی بهسوی فهم شعرِ دشوار و دیریابش جست. بوطیقای شعری آدونیس را باید از شعر وی استخراج کرد. او، کنکاشی مداوم در شعر معاصر جهان، بهخصوص شعر آمریکایی و فرانسوی دارد که به تبع آن، ساختارها و پارادایمهای متفاوت و کمسابقهای را مییابد و میزید. در شعر آدونیس، ساختار و محتوا، رابطه و پیوند تنانه و انداموار مستحکمی دارند.
در برگردان این مجموعه، علاوه بر اینکه سعی شده است تا شعریّت و برجستگی زبانی اثر حفظ شود؛ کوشیدهایم تا ساختارشکنیها، تعلیق معنا، فاصلهگذاریها و چینش و نظم شعرها نزدیک به الگوی عربی آن باشد و رازآلودگی و ایجاز متن محفوظ بماند؛ دیگر آنکه از سادهسازی و تفسیر شعر در حین ترجمه _مطابق روش مرسوم برخی مترجمان _ پرهیز کردهایم تا مسیرِ مشارکت پویای مخاطب در کشف و شهود متن همواره گشوده باشد و بخشی از فرآیندِ به خوانش درآوردنِ متن مسکوت و سپیدخوانیها بر عهدهی وی قرار گیرد.
این مجموعهشعر، گزینهای از چندین دفتر شعری آدونیس است که در ۴۵۰ صفحه منتشر شده است. در این اثر میتوان با وجوه متکثر و زوایای گوناگون و ژرف شعر آدونیس بیش از پیش آشنا شد.
۱
«خاتون»
خاتون!
عشق تو
سایه است وُ عشق من خورشید:
وعدۀ لقایی یا قرار فراقی؟
۲
«آستین شعر»
میتراود
از آستین شعر
عطری،
برای افسردگی
این عصر!
۳
«آغاز سخن»
آمد به سویم
چونان چهرۀ غریبی
باری
آن کودک که بودم.
سخنی نگفت وُ رفتیم،
هر دو به هم خیره در خموشی.
گامهامان، شطی
که جاری بود غریبانه.
گردمان آوردند ریشهها،
به نام برگهای یله در آغوش باد.
از همدگر جدا
و جنگلی گشتیم که مینویسدش، زمین
راویاش فصلها.
ای کودکی که بودم
پیش آ
چه گرد میآورد ما را اینک؟
چه بگوییم؟
۴
«غرس»
میکارم
به نام سپیده
در جنت جراحتها
گلی سرخ.
۵
«ماه»
یکی ماه،
میگشاید هر شب
زخمی
در تن زنی.
۰ دیدگاه