آمیرزا طبق عادت صبحگاهی رفت پای حوض، دست و صورتی به آب زد و ایستاد. کش و قوسی به دست و کمرش داد و دستی به سبیلای از بناگوش دررفتهش کشید. یهو ی صدایی بالا سرش شنید…
اینبار بندۀ کمترین رافعالقصه، قصد برپایی شکایت علیه همۀ اشخاص حقیقی و حقوقی را دارد که اسم اصغر قاتل بینوا را بدون در نظر گرفتن ضایع شدن حقوق مادی و معنوی آن مرحوم، همینطور بیپروا بکار میبرند. ممکن است بگویید خب اصغر قاتل که صد سال بیشتر…
لطیفه جلالی «سیاست پدر و مادر ندارد»، این جمله را بارها شنیدهایم، بهویژه از پدر و مادرهایمان. استفاده از خانواده و مفاهیم مرتبط با آن برای صحبت از سیاست، امرغریبی نیست، چه برای دور نگاه داشتن ما از فضای سیاسی و پیچیدن این علم...
یمین غفاری روزی روزگاری ی آمیرزا بود که تار میزد، کافی بود دستش به مضراب و پرده برسه، اونوقت دل همه حسابی غنج میرفت. نغمه به نغمهای که میساخت، مثال جواهر، رنگی و درخشان بود، چشم و گوشی نبود که شیفتۀ آوای سازش نباشه؛ القصه...