کاظم حسینی
وقتی قلبت تیر میکشد
به گلولهای فکر میکنم
که با شقیقۀ برادرم هیچ شوخی نداشت
چقدر آب ریختند
تا دستهاش را از دنیا بشویند
چقدر کلاغ از موهای مادرم پریدند
چقدر برف بر شانه های پدرم نشست
و من بعد از آن هیچ سپیداری…
توی باغ نبودم
چقدر دروغ میگفت که سیگار را ترک نمیکنم
وقتی قلبت تیر میکشد
به سیگارهایی فکر میکنم
که دست از سر تنهایی مادرم نکشیدهاند
آه قلم -موهای خشک برادرم
وقتی قلبت تیر میکشد
۰ دیدگاه