آمیرزا جوابِ سلام آقا مهدیُ دادن و با یه بفرما، ایشونُ دعوت به ورود کردند. آقا مهدی پشتِ سرِ آمیرزا روانۀ اتاق کار شد. حین عبور از راهرو، آمیرزا ایستاد و با اشاره، آقا مهدی را جلوتر فرستاد، خودش هم سه چهار قدم سمت مطبخ رفت و صدا بلند کرد:
همراهان قصهنامگ اگه اجازه بدین، این قسمت رو با ی درخواستی از شما شروع کنم. ممنون از همکاری و همراهیتون. امکانش هست خواهش کنم، حوزۀ فعالیت این شرکت رو مشخص کنید: